زندگی نزیستهی زن » زن به چشمان مرد کرد نگاه: از فروغ است، روشنایی ماه» شعر یعنی چه؟ بس کن این هذیان کنج خانه بمان، زن گمراه!» █ █ وای نه! باز شاملو و فروغ؟» مرد، یک باره مثل مار سیاه گرد آیینه حلقه زد، از خشم سنگ انداخت سوی او ناگاه پیش چشمان زن جهان له شد: به کدامین گناه، آخر؟ آه!» █ پسرک ناگهان پرید از خواب داد زد: آب! آب! مادر آب!» دست روی کلید برق گذاشت زن ولی زد کلید را به شتاب این جنون چیست؟!.» برق رفته، آه!» نه، نرفته ست!» پس غزل مینیمالی از استاد آرش آذرپیک
زندگی نزیستهی زن _ غزل مینیمالی از آوین کلهر
غزل مینی مالی از استاد ارش آذرپیک
» ,زن ,█ ,زد ,آب ,چشمان ,آه » ,» █ ,نزیستهی زن ,زندگی نزیستهی ,آب آب
درباره این سایت